تو که زدی دل مثل آینه ام را شکستی
فکر کردی همه قطعات شکسته را دور می ریزم
و فقط یک قاب خالی میمونه
نه ......
همه قطعه ها را کنار هم گذاشتم
فقط یک قطعه را که خیلی خرد شده بود
دور ریختم.....
وقتی دوباره به آینه دلم نگاه کردم
همه چیز سر جاش بود
امّا دیگه تو را ندیدم
فهمیدم تصویرت تو اون قطعه خرد شده بود که .....
سلام
من فکر می کنم آینه وقتی میشکنه میشه هزاران آینه. نباید اونو دوباره میچسبوندی . با اینکار دوباره هزاران آینه رو به ۲تا آینه تبدیل کردی
سلام. من مطمئنم که اگر میخواستی میتونستی حتی اون قطعه خورد شده رو سر جاش بذاری ولی وقتی شکست دیگه شکسته (آیینه رو نمیگم.) از لینکت بی نهایت متشکرم. ابتکار خیلی جالبی به خرج دادی منظورم لینکهاییه که دادی و در مورد مطالبش هم باید بگم که خیلی دلنشینه. یعنی الان دیگه میتونم بگم وبلاگت بوی زندگی میده. ازت ممنونم به خاطر تمام لطف محبتهایی که به من داری. و امیدوارم همیشه شاد و پیروز و سربلند و پاینده و موفق باشی و تو زندگیت به هر چی که میخوای برسی. حتما حتما بازم بهت سر میزنم. قربان تو. فعلا بای بای
سلام
خوب مینویسی
خوشال باشی
سلام بهار جونم خیلی خیلی از وبلاگت خوشم اومد.از بابت لینک ممنونم به زودی بهت لینک میدم. ساده و روان وزیبا مینویسی
سلام. قشنگ بود...
ای بابا زندگی کاشکی مثل آینه بود که بشه خورده هاش رو بهم چسبوند و تیکه ای که نمیخوایش رو بندازی دور!
... که توی اون آینه سنگینی می کرد و جدا شد...
مطالب بروز شد:(12/4/1382):::::::::فرار ابراهیم نبوی به فرانسه--------1روزبازداشت من-----------سعید عسگر=2+عشق و شعر یک باتوم دارم برقیه)
امیدوارم اینه دلت کوچکترین ترک هم بر نداره.
سلام بهار جان.
ممنون از اینکه نظرت رو صادقانه مینویسی...اره...اینه.من اینو دوس دارم وبیخود میکنم ناراحت بشم......راحت باش!.