مادر

                                                



مادر زیباترین واژه ای است که بر لبان انسان نقش بسته است.واژه ای سر شار از مهر وامید،

و نوایی شیرین،

که از ژرفای دل بر می آید.

مادر همه چیز است. آرام دلهای ماست.هنگامی که رنج می کشیم.

امید می بخشد هنگامی که احساس بد بختی می کنیم.

و نیرو می بخشد،آن گاه که ناتوانیم.

او سرچشمه مهر،بخشندگی و همدردی است.

قدم زدن روی ذهن دیگران

یادم میاد که تو دوران بچگی،کتابی خوندم درباره پسر بچه ای که دلش می خواست بدونه تو ذهن دیگران چی می گذره،آرزوش این بود که بتونه فکر دیگران را بخونه.وقتی به این آرزو رسید،اول براش خوشایند بوداز این که می تونست افکار همه را ببینه البته بقیه مردم هم قادر بودند فکر اون را ببینند.بعد از مدتی وقتی دید که پدر و مادرش و دوستاش و بفیه مردم فکرش را می بینند و همه اینها باعث ایجاد سوءتفاهم می شدبه این نتیجه رسید که این آرزو اصلا درست نیست و کاش مثل قبل هیچکس نمی دونست تو ذهن بقیه چی می گذره.همین موقع بیدار می شه و خوشحال از این که همه این ها خواب بوده.

من هم بعد از خوندن این قصه به این نتیجه رسیدم که چه خوبه تو دنیای واقعی این طور نیست،مثلا حیلی فکرای شیطنت آمیز تو سرمون بود که اگه مامان بابا می دیدند...

***

چند وقت پیش که با یکی از دوستام بودم فکری در موردش به سرم زد(مثلا بکَُشمش...باور کنید اصلا یادم نیست چه فکری بود)که یاد اون قصه افتادم و نتیجه ای که گرفته بودم:«چه خوبه که آدما نمی تونند فکر همدیگه را بخونند» و گرنه سنگ روی سنگ بند نمی شد

چون خیلی از فکرایی که در مورد دیگران به سراغمون میاد ،از روی بد خواهی نیست.

البته تو این سالها به مدد خوندن کتب مختلفف روان شناسی این را یاد گرفتم که از اعمال و رفتار و نگاه طرف مقابلم بفهمم چی تو سرش می گذره .و این تعبیر و تفسیر اعمال و رفتار دیگران را هر آدمی می تونه انجام بده،اما اگه تکنیک های روان شناسی از جمله

«زبان بدن» را بلد باشی اون وقت می تونی افکار دیگران را حدس بزنی.به همین دلیل برام چندان عجیب نبود وقتی به مطلبی بر خوردم در مورد جوانی که لیسانس روان شناسی داره و می تونه فکر اطرافیانش را بخونه.
متاسفانه امکانش نبود که لینک مطلب را اینجا بذارم.

*اگر کامپیوتر شما هنگام اتصال به اینترنت shut down میشه،احتمالا به خاطر وجود کرم اینترنتی هست. برای دریافت اطلاعات بیشتر به وبلاگ 3 تا دوست صمیمی سر بزنید.

**احساس می کنم بلاگ اسکای داره روز به روز «آب»میره،به قول ع هر دم از این باغ بری می رسد.

***یکی از بدترین چیز ها اینه که زندگی آدم دچار یکنواختی بشه،این که هر روز صبح از خواب بیدار بشی وتا شب یک سری کارهای تکراری انجام بدی.حتی اگه این کار ها کار مفیدی باشه،اما از اون بد تر اینه زندگی دچار روز مره گی شده باشه.

داستان «زندگی»از مجموعه داستان «سیلویا،سیلویا»نوشته فریده خردمند، را که خوندم، دیدم که چه ساده روز مره گی یک زندگی را تو قالب یک داستان کوتاه نشون داده.

زندگی

صبح

نور آفتاب ازپشت پرده ضخیم به درون اتاق تابیده است.مرد پلک می زند.صدای خمیازه.زن با چشم های بسته بیدار است. روشنی اتاق را از پشت پلک های بسته می بیند. مرد ساعتش را از روی میز کنار تخت بر می دارد.زن صدای بند آهنی ساعت را می شنود. مرد ملحفه را کنار می زند.چند لحظه می نشیند و بعد بلند می شود.

صذای باز شدن در.صدای بسته شدن در.صدای باز شدن آب. صدای شستن صورت.صدای بسته شدن آب.صدای ریش تراش برقی.صدای خاموش شدن چراغ.

آشپز خانه

صدای آب ،صدای کتری.صدای فندک اجاق گاز.صدای ظرف،صدای کارد،صدای نان.صدای استکان.صدای جوشیدن آب.صدای ریختن چای در استکان.صدای صندلی .صدای جویدن.صدای کلید در قفل در. صدای باز شدن در.صدای بسته شدن در.

اتاق

زن پلک می زند.از تخت پایین می آید.صدای تکان های ملحفه.صدای شانه زدن بر مو. صدای باز شدن در.صدای روشن شدن چراغ. صدای قفل شدن در. صدای شیر آب.صدای شستن صورت.صدای خاموش شدن چراغ.

آشپزخانه

صدای استکان.صدای ریختن چای در استکان.صدای کارد .صدای تکه شدن نان.صدای جویدن.صدای صندلی.صدای شسته شدن ظرف ها.

ظهر

صدای باز شدن در. صدای بسته شدن در.صدای دو سلام.صدای صندلی.صدای بشقاب.صدای قاشق.صدای چنگال.صدای ریخته شدن آب در دو لیوان.صدای شسته شدن ظرف ها.

عصر

صدای روزنامه .صدای تلویزیون.صدای هیاهوی کودکان در کوچه.صدای توپ بازی.

شب

صدای بشقاب. صدای کارد.صدای چنگال.صدای ریخته شدن آب در دو لیوان.صدای آب.صدای شسته شدن ظرف ها.

نیمه شب

صدای روشن شدن چراغ.صدای بند فلزی ساعت.صدای کنار زدن ملحفه.صدای خاموش شدن چراغ.صدای دو شب به خیر.صدای دو نفس.

صبح

نور از پشت پرده ضخیم به درون اتاق تابیده است...

فریده خردمند   بهار79