شیر پنجه اش را نشان داد و گفت:«این کتیبه قدرت است» مار همان لحظه از دام پوست کهنه اش خارج شد و پاسخ داد:«این کتیبه جاودانگی است»
پوست شیر کف اتاق پهن شده بودو پوست مار روی دیوار.
شکارچی پیر بر روی صندلی راحتی به گفت و گوی آن دو می خندیدو کسی در اتاق نبود.