خوندن «داستانک» های همشهری حسابی روی من اثر گذاشته بود تا اونجایی که یک روز تو هفته گذشته به این نتیجه رسیدم نوشتن داستانک کار سختی نیست و برای من می تونه شروع خوبی باشه،بعد از این فکر نشستم پای دستگاه و یک چیزهایی تایپ کردم و سریع کانکت شدم تا بعد از سالها اولین شاهکار ادبی ام! را در وبلاگ بگذارم اما مگر اثری از بلاگ اسکای در نت بود؟ فردا و پس فردا هم همین طور تا امروز که چشمم به جمالش روشن شد سراغ داستانم رفتم اما خیلی به نظرم مسخره اومد و خدا را شکر کردم که بلاگ اسکای اون هفته خراب بود ...(با با اعتماد به نفس)
خلاصه این که شدیدا دچار عدم اعتماد به نفس شدم اونوقتایی که در قالب یک دختر 15-16 ساله می نوشتم خیلی راحت بودم اما از وقتی که تصمیم گرفتم اینجا هم خودم باشم دیگه نتونستم به اون راحتی بنویسم (از اون حالت رانده و در این حالت مانده)
تنها چیزی که باعث شده این چاردیواری را هر جور که هست نگه دارم اینه که اعتقادم از اول هم بر این بوده که وبلاگ ها می تونه یک پل ارتباطی باشه بین آدمها .خودم اگر بخوام حرفهای قلمبه سلمبه و متن های ادبی بخونم کتابها و روزنامه و مجلات را به وبلاگ تر جیح میدم حداقل اونا خوندنش از خیره شدن در مانیتور راحت تره. نظر شما در این مورد چیه؟
سلام. از ديد اعتماد به نفس نميشه بهش نگاه کرد. بلکه فکر ميکنم تلاش فکری شما برای نوشتن اون داستانک باعث شده خلاقيت شما و حس کمال در شما ترقی کنه و وقتی پس از يک هفته متنتون رو ديديد به روشنی تونستيد ببينيد که چه نقصهايی داره چون شما در عرض اين يک هفته در اين زمينه کاملتر شديد! بهرحال منم موافقم وبلاگ ميتونه پل ارتباطيی بين افکار و احساسات ما باشه.
چی بگم من که زیاد عادت خوندن این جور چیزا رو ندارم ؛)...بلاگ جالبیه مخصوصا اون عکسی آخری خیلی دل باز کن بود ... آدم دلش میخواد اونجا باشه :)...البته نه روی پلش ؛))
بهار خانم عزیز
منم هم غقیده هستم باشما
که اینجا روشی است براس ارتباط برقرار کردن با انسانها ولی بدون ایجاد انتظار و البته خیلی با رابطه نزدیک و صمیمی.
و برای من شناختن انسانهاست
پس بلاگ سکای خراب بود؟ من فکر میکردم کارتی که گرفتم راه نمیده. خب قالب وبلاگت چرا این قدر ساده شده؟ در ضمن در مورد خوندن و نوشتن حرفهای قلنبه و سلنبه کاملا باهات موافقم. من هم دوست دارم اینجا چیزهایی رو بخونم که تو دل آدمهاست نه حرفهایی که تو کتابها و روزنامه ها هم هست. پیروز باشی و سبز. راستی امروز صفحه نظرخواهیت خیلی زود باز شد. به قول امروزیها با سه سوت باز شد. امیدوارم همینطور بمونه که من گاه گاهی نظر بدم که فکر نکنی نمیام
این ای میلمه و مشکلی هم نداره. نمیدونم چه مشکلی داشته چون ای میل از خواننده هام داشته ام تا به حال.
سلام
ممنون که به یادم بودی (:
سلام بهار نازم
خوشحالم که برگشتی
ذل نگرونت شدیم بابا
کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی می نویسم که چیزی را نخوانده نگذارده باشم...
وبلاگ هم می تونه خیلی وقت ها ذائقه ای تغییر دهد و به جهتی دیگر سر خم کند. به نظر این وجهش جالب تر است.
هر روز نباید حتما آفتابی باشد تا روز خوبی شود.
جای آدم های شاعر پیشه اینجا چه خالی است.
سلام
مدتهاست که می گن اون بلاگ عادی نیست و من فکر می کردم عادیه ... ولی قبول دارم که تغییر کرده
اومده بودم از تغییر صحبت کنم که دیدم تو هم از تغییر نوشتی
ما مثل همیم ...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام از وبلاگه من هم دیدن کنین ممنون
سلام.خوبین.
من با نظره شما کاملا موافقم.
اما وبلاگ یه چیزه دیگست!
موفق باشی.