اشتباه پزشکان سنگاپوری

 
            

مرگ‌ لاله‌ و لادن‌ در محافل‌ پزشکی‌ جهان‌ و رسانه‌های‌ خبری‌ اروپا و امریکا انعکاس‌ گسترده‌یی‌ داشت‌ و جملگی‌ از این‌ مساله‌ شگفت‌زده‌ بودند که‌ چرا با وجود جراحان‌ ماهر در ایران‌، لاله‌ و لادن‌ در سنگاپور جراحی‌ شدند.
روزنامه‌ واشنگتن‌پست‌ می‌نویسد: چرا باید دوقلوهای‌ ایرانی‌ در سنگاپور که‌ به‌ لحاظ‌ علمی‌ جایگاهی‌ در دنیا ندارد عمل‌ می‌شدند و چرا مسوولان‌ پزشکی‌ ایران‌ با عمل‌ این‌ دو در سنگاپور موافقت‌ کردند*
به‌ نوشته‌ این‌ روزنامه‌ در جریان‌ عمل‌ جداسازی‌ دو مشکل‌ عمده‌ وجود داشت‌ که‌ بهتر بود قبل‌ از سفر دوقلوها به‌ کشوری‌ مثل‌ سنگاپور مورد بررسی‌ قرار می‌گرفت‌. سنگاپور کشوری‌ است‌ که‌ به‌ لحاظ‌ سرمایه‌گذاری‌های‌ اخیر تبدیل‌ به‌ یک‌ قطب‌ سرمایه‌داری‌ دنیا شده‌ و این‌ کشور هیچگاه‌ به‌ لحاظ‌ پزشکی‌ در رده‌ برترین‌ کشورهای‌ دنیا نبوده‌ است‌.
واشنگتن‌ پست‌ می‌نویسد: شک‌ اول‌ همین‌ جا شروع‌ می‌شود که‌ چرا مسوولان‌ پزشکی‌ ایران‌ با عمل‌ این‌ دو در سنگاپور موافقت‌ کردند* با توجه‌ به‌ زبردستی‌ پزشکان‌ ایران‌ اعزام‌ آنها به‌ سنگاپور جای‌ تعجب‌ است‌.
شبکه‌ تلویزیونی‌ سی‌.ان‌.ان‌ هم‌ در گزارشی‌ می‌گوید: لاله‌ و لادن‌ از خردسالی‌ تحت‌ نظر پزشکان‌ ایرانی‌ قرار داشتند. تعجب‌آور این‌ است‌ که‌ چرا نظرات‌ پزشکان‌ ایرانی‌ و اطلاعات‌ پزشکی‌ دوقلوها در بیمارستان‌ رافلز درج‌ نشده‌ است‌*روزنامه‌ کریستین‌ ساینس‌ مونیتور در نسخه‌ امریکایی‌ خود می‌نویسد: چرا عمل‌ جراحی‌ پس‌ از روشن‌ شدن‌ نتایج‌ اولیه‌ آزمایش‌ها متوقف‌ نشد*مساله‌ مهم‌ دیگر این‌ است‌ که‌ جراحان‌ برجسته‌ جهان‌ موفقیت‌ عمل‌ جداسازی‌ را حداکثر 5 درصد اعلام‌ کرده‌ بودند اما تعجب‌آور است‌ که‌ چرا تیم‌ جراحی‌ سنگاپور موفقیت‌ در عمل‌ را 50 درصد اعلام‌ کرده‌اند*این‌ نشریه‌ می‌نویسد: با وجود خونریزی‌ شدید لاله‌ که‌ او را تا مرز مرگ‌ پیش‌ برده‌ بود، عجیب‌ اینکه‌ پزشکان‌ سنگاپوری‌ عمل‌ جداسازی‌ را متوقف‌ نکردند*
از طبقه‌ چهارم‌ کلینیک‌ خیریه‌ صفاییان‌ صدای‌ گریه‌ دختر جوانی‌ می‌آید که‌ فریاد می‌زند »خواهرانم‌ را کشتند«، این‌ صدای‌ گلناز 22 ساله‌ است‌ که‌ می‌گوید، لاله‌ و لادن‌ قبل‌ از رفتن‌ با ما خداحافظی‌ نکردند به‌ این‌ امید که‌ بازمی‌گردند. او خواهر خوانده‌ لاله‌ و لادن‌ است‌ که‌ از کودکی‌ با هم‌ بزرگ‌ شده‌اند. گلناز ما را به‌ سوی‌ اتاقی‌ راهنمایی‌ می‌کند که‌ پدرش‌ صفاییان‌ پدرخوانده‌ دوقلوها در آنجا نشسته‌ است‌.
برای‌ پیرمرد خیر کاشانی‌ غم‌ از دست‌ دادن‌ دوقلوها خیلی‌ سنگین‌ است‌،فقط‌ اشک‌ بود که‌ در پاسخ‌ به‌ هر سوالی‌ بر صورتش‌ نشست‌. می‌گوید: همه‌ می‌دانستند،لاله‌ و لادن‌ در صورت‌ جراحی‌ شدن‌ خواهند مرد،من‌ از زمانی‌ که‌ سرپرستی‌ بچه‌ها را پذیرفتم‌ حتی‌ برای‌ جداسازی‌ لاله‌ و لادن‌، آنها را به‌ دیدار رییس‌ سازمان‌ ملل‌ بردم‌ اما همه‌ پزشکان‌ و مردم‌ جهان‌ پاسخ‌ منفی‌ دادند. اخیرا هم‌ در یک‌ نظر سنجی‌ بین‌المللی‌ 70 درصد مردم‌ جهان‌ جداسازی‌ را خطرناک‌ دانستند.
صفاییان‌ درباره‌ نخستین‌ دیدار با لاله‌ و لادن‌ می‌گوید: سال‌ 1354 بود که‌ از طریق‌ برادرم‌ رحمت‌الله‌ صفاییان‌ که‌ فوق‌ تخصا عروق‌ است‌ و در آلمان‌ زندگی‌ می‌کند، متوجه‌ شدم‌ کودکانی‌ به‌ هم‌چسبیده‌ در بیمارستان‌ شمیران‌ نگهداری‌ می‌شوند، در بیمارستان‌ تجریش‌ وقتی‌ به‌ طبقه‌ چهارم‌ رسیدم‌، دو کودک‌ به‌ هم‌ چسبیده‌ را آوردند که‌ صورت‌ معصومانه‌شان‌ لرزه‌ به‌ جانم‌ انداخت‌. گفتند این‌ دو کودک‌ را یک‌ زن‌ روستایی‌ در شیراز زاییده‌ اما در بیمارستان‌ رهایشان‌ کرده‌ است‌. همان‌ جا با خود گفتم‌ خدایا توانایی‌ بده‌ تا از این‌ بچه‌ها نگهداری‌ کنم‌. با کمک‌ برادرم‌ لاله‌ و لادن‌ را به‌ آلمان‌ بردم‌ در آنجا یک‌ تیم‌ پزشکی‌ مجرب‌ دوقلوها را مورد معاینه‌ قرار دادند و پس‌ از بررسی‌های‌ فراوان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ در صورت‌ جدایی‌ یکی‌ از بچه‌ها خواهد مرد. نمی‌دانستیم‌ چه‌ باید بکنیم‌، در آن‌ زمان‌ از حضرت‌ امام‌ خمینی‌ )ره‌( در نجف‌ سوال‌ کردیم‌، امام‌ فرمودند اگر این‌ دو اعمال‌ حیاتی‌شان‌ را جدا انجام‌ می‌دهند پس‌ 2 نفر هستند و در صورتی‌ که‌ مرگ‌ یکی‌ از آنها حتمی‌ است‌، پس‌ جراحی‌،قتل‌ عمد به‌ حساب‌ می‌آید و این‌ کار جایز نیست‌.
نمی‌دانستم‌ باید چه‌ کار کنم‌، خبرنگاران‌ من‌ و برادرم‌ را در فشار قرار داده‌ بودند، به‌ برادرم‌ پیشنهاد کردم‌ که‌ این‌ مساله‌ را به‌ صورت‌ جهانی‌ مطرح‌ کنیم‌ و نظر مردم‌ جهان‌ را از طریق‌ مطبوعات‌ بپرسیم‌، در نظرسنجی‌ که‌ از طریق‌ مطبوعات‌ مطرح‌ شد، 70 درصد مردم‌ جهان‌ با عمل‌ جراحی‌ دوقلوها مخالفت‌ کردند. پس‌ از بازگشت‌ از آلمان‌ دختران‌ را از فرودگاه‌ به‌ خانه‌ خودم‌ بردم‌، تا چند روزی‌ پیش‌ ما باشند، با همسرم‌ مشورت‌ کردم‌ و تصمیم‌ گرفتیم‌ دوقلوها را پیش‌ خودمان‌ نگهداریم‌. از فردای‌ آن‌ روز اقدامات‌ لازم‌ برای‌ گرفتن‌ حضانت‌ قانونی‌ بچه‌ها را آغاز کردم‌، در این‌ هنگام‌ متوجه‌ شدم‌ بچه‌ها از مادری‌ لهراسبی‌ در فیروزآباد به‌ دنیا آمده‌اند، والدین‌ دوقلوها پس‌ از اینکه‌ متوجه‌ شدند فرزندانی‌ عجیب‌الخلقه‌ دارند آنها را رها کردند، بچه‌ها از فیروزآباد به‌ بیمارستان‌ نمازی‌ شیراز و از آنجا به‌ تهران‌ منتقل‌ شدند، نمی‌خواستم‌ بچه‌ها بدانند که‌ من‌ پدر واقعی‌شان‌ نیستم‌، به‌ همین‌ دلیل‌ با تمام‌ مشکلاتی‌ که‌ وجود داشت‌ 2 شناسنامه‌ به‌ نام‌های‌ لاله‌ و لادن‌ صفاییان‌ برای‌ بچه‌ها گرفتم‌. چون‌ سازمان‌ ؤبت‌ احوال‌ معتقد بود فقط‌ یک‌ شناسنامه‌ باید صادر کرد. برای‌ اینکه‌ بچه‌ها از نگاه‌های‌ تحقیرآمیز مردم‌ به‌ دور باشند در کرج‌ خانه‌یی‌ در یک‌ باغ‌ خریدم‌. سال‌ها گذشت‌ بچه‌ها به‌ سن‌ مدرسه‌ رسیدند، آنها را در بهترین‌ مدرسه‌ کرج‌ ؤبت‌نام‌ کردم‌، لاله‌ و لادن‌ به‌ همراه‌ پسرم‌ رامین‌ به‌ مدرسه‌ می‌رفتند.
یک‌ روز مدیر مدرسه‌ با من‌ تماس‌ گرفت‌ و گفت‌ دیگر نمی‌تواند بچه‌ها را بپذیرد،او معتقد بود وجود لاله‌ و لادن‌ در مدرسه‌ دانش‌آموزان‌ دیگر را ناراحت‌ می‌کند و من‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ بچه‌ها پیش‌ وزیر آموزش‌ و پرورش‌ وقت‌ رفتم‌ و با هزار زحمت‌ رضایت‌ او را جلب‌ کردم‌ و دوباره‌ بچه‌ها به‌ مدرسه‌ برگشتند. در این‌ مدت‌ زبان‌ انگلیسی‌ و آلمانی‌ هم‌ یاد می‌گرفتند.
صفاییان‌ ادامه‌ می‌دهد: بعد از به‌ دنیا آمدن‌ دخترم‌ گلناز لاله‌ و لادن‌ وارد دنیای‌ دیگری‌ شدند، آنها گلناز را خیلی‌ دوست‌ داشتند. سال‌ها همین‌طور می‌گذشت‌ و دوقلوها بزرگ‌ می‌شدند، در این‌ سال‌ها 3 بار آنها را به‌ خارج‌ از کشور بردم‌ و جراحان‌ و متخصصان‌ زیادی‌ روی‌ بچه‌ها تحقیق‌ کردند اما همگی‌ نظرشان‌ این‌ بود که‌ در صورت‌ جداسازی‌ یکی‌ از بچه‌ها )احتمالا لاله‌( خواهد مرد.
دختران‌ دوقلو به‌ این‌ زندگی‌ عادت‌ کرده‌ بودند و هیچ‌ مشکلی‌ هم‌ نداشتند، تا اینکه‌ از دبیرستان‌ فارغ‌التحصیل‌ شدند. آنها در دانشگاه‌ قبول‌ شدند، اما یکی‌ در کرج‌ و دیگری‌ در یزد، آنها با شرایطی‌ که‌ داشتند نمی‌توانستند در دو دانشگاه‌ مختلف‌ در دو شهر جداگانه‌ درس‌ بخوانند این‌ مساله‌ آنها را بشدت‌ ناراحت‌ کرده‌ بود،برای‌ اینکه‌ دوقلوها را از ناراحتی‌ بیرون‌ بیاورم‌، به‌ ملاقات‌ رییس‌جمهوری‌ وقت‌ آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی‌ رفتم‌ و از ایشان‌ خواستم‌ موافقت‌ کند لاله‌ و لادن‌ در دانشگاه‌ تهران‌ و در رشته‌ حقوق‌ درس‌ بخوانند.
پسرم‌ هم‌ در همان‌ دانشگاه‌ درس‌ می‌خواندأ به‌ این‌ ترتیب‌ بچه‌ها از سهمیه‌ رییس‌جمهوری‌ استفاده‌ کردند و وارد دانشگاه‌ شدند. به‌ بچه‌ها گفته‌ بودم‌، دلم‌ می‌خواهد شما در رشته‌ حقوق‌ درس‌ بخوانید تا به‌ عنوان‌ دوقلوهای‌ استثنایی‌ در سازمان‌ ملل‌ از حقوق‌ کشورتان‌ حمایت‌ کنید.دوقلوها ترم‌ سوم‌ دانشگاه‌ بودند که‌ یک‌ روز افرادی‌ با نفوذ برای‌ دیدن‌ لاله‌ و لادن‌ به‌ کرج‌ آمدند و چند روز بعد برگه‌ احضاریه‌ از دادگاه‌ به‌ دست‌ من‌ رسید، وقتی‌ به‌ دادگاه‌ رفتم‌، دیدم‌ دادالله‌ بیژنی‌ پدر دوقلوها برای‌ گرفتن‌ بچه‌ها آمده‌ است‌. عده‌یی‌ والدین‌ بچه‌ها را تحریک‌ کرده‌ بودند که‌ آنها را از ما جدا کنند و بعد خودشان‌ تحویل‌ بگیرند. اما لاله‌ و لادن‌ حاضر به‌ این‌ جدایی‌ نبودند اما پدر و مادر بچه‌ها فکر می‌کردند من‌ نمی‌خواهم‌ آنها را تحویل‌ بدهم‌ به‌ همین‌ دلیل‌ موضوع‌ شکایت‌ بالا گرفت‌ و چند روز به‌ اتهام‌ خودداری‌ از تحویل‌ بچه‌ها بازداشت‌ شدم‌.
بچه‌ها نمی‌خواستند از من‌ جدا شوند اما دادگاه‌ حکم‌ داد که‌ اگر هم‌ نمی‌خواهند با والدین‌ واقعی‌ خودشان‌ زندگی‌ کنند باید خانه‌یی‌ جداگانه‌ برایشان‌ گرفته‌ شود و به‌ این‌ ترتیب‌ لاله‌ و لادن‌ را در میان‌ اشک‌های‌ اعضای‌ خانوده‌ام‌ از ما جدا کردند.
. خبر مرگ‌ لاله‌
جوانی‌ با قامتی‌ بلند و هیکلی‌ درشت‌ به‌ چارچوب‌ در اتاق‌ تکیه‌ می‌دهد. اشک‌ پهنای‌ صورتش‌ را گرفته‌، رو به‌ صفاییان‌ می‌کند و می‌گوید، پدر، لاله‌ را هم‌ از دست‌ دادیم‌.
صفاییان‌ دیگر توان‌ حرف‌ زدن‌ ندارد، صدای‌ شیون‌ گلناز فضای‌ اتاق‌ را پر می‌کند. صفاییان‌ می‌گوید: همه‌ پزشکان‌ جهان‌ گفته‌ بودند که‌ سرخ‌رگ‌ مغزی‌ بچه‌ها یکی‌ است‌ و جدا کردن‌ آنها باعث‌ مرگ‌شان‌ می‌شود. دخترانم‌ را در مقابل‌ چشمانم‌ گرفتند و به‌ قتل‌ رساندند. حالا چه‌ کسی‌ پاسخگوی‌ این‌ ضایعه‌ است‌. 25سال‌ مانند باغبانی‌ که‌ از گلها نگهداری‌ می‌کند بزرگشان‌ کردم‌ و به‌ درجات‌ عالی‌ تحصیلی‌ رساندم‌. برایشان‌ بهترین‌ زندگی‌ را درست‌ کردم‌، بعد با یک‌ برگه‌ دادگاه‌ آنها را از من‌ گرفتند. مرا به‌ اتهام‌ بزرگ‌ کردن‌ و نگهداری‌ از دوقلوها به‌ پای‌ میز محاکمه‌ کشاندند اما حالا مسببان‌ مرگ‌ دخترانم‌ بدانند که‌ به‌ پای‌ میز محاکمه‌ کشیده‌ خواهند شد. وزارت‌ بهداشت‌ چرا بدون‌ بررسی‌ دقیق‌ مساله‌ بچه‌ها را به‌ کشوری‌ عقب‌افتاده‌ که‌ معلوم‌ نبود چه‌ تجهیزات‌ پزشکی‌ دارند، فرستاد* من‌ تمام‌ عاملان‌ مرگ‌ لاله‌ و لادن‌ را پای‌ میز محاکمه‌ خواهم‌ کشید.
اشکهای‌ گلناز خواهر 22 ساله‌ دوقلوها دخترک‌ غمگین‌ فقط‌ گریه‌ می‌کند و می‌گوید: دیگر چشمهای‌ عسلی‌ خواهرانم‌ را نخواهم‌ دید، دیگر خنده‌های‌ معصومانه‌ لاله‌ و شیطنت‌های‌ لادن‌ را نخواهم‌ دید.3 روز است‌ که‌ مادرم‌ چشم‌ به‌ تلویزیون‌ دوخته‌، حتی‌ دقیقه‌یی‌ هم‌ نخوابیده‌، نیمه‌های‌ شب‌ صدای‌ ناله‌هایش‌ ما را از خواب‌ بیدار می‌کند.زنگ‌ تلفن‌ به‌ صدا در می‌آید، مادرخوانده‌ دوقلوها است‌ که‌ از کرج‌ با خانه‌شان‌ تماس‌ می‌گیرد. می‌گوید: دیدی‌ گلناز خواهرانت‌ را چگونه‌ کشتند* تلفن‌ قطع‌ می‌شود، گلناز ادامه‌ می‌دهد: وقتی‌ با خواهرانم‌ بیرون‌ می‌رفتم‌ بچه‌ها می‌گفتند، چطور از اینها نمی‌ترسی‌* خیلی‌ ناراحت‌ می‌شدم‌ و آنها را کتک‌ می‌زدم‌، روزهای‌ خوبی‌ را در کنار هم‌ گذراندیم‌، شبها یا روی‌ دست‌ لاله‌ می‌خوابیدم‌ یا روی‌ دست‌ لادن‌، لادن‌ همیشه‌ می‌گفت‌: دست‌ راستت‌ مال‌ من‌ است‌، دست‌ چپ‌ تو مال‌ لاله‌! لادن‌ می‌گفت‌: در دنیا فقط‌ تو خواهر ماهستی‌ و ما هیچکس‌ را به‌ جز تو نداریم‌.دادگاه‌ خواهرانم‌ را از ما گرفت‌ و خانه‌هایمان‌ جدا شد، اما دلهایمان‌ همیشه‌ پیش‌ هم‌ بود، هر روز ساعتها با هم‌ تلفنی‌ صحبت‌ می‌کردیم‌.
آنها روزی‌ که‌ به‌ سنگاپور می‌رفتند، گفتند با هیچکس‌ در خانه‌ خداحافظی‌ نمی‌کنیم‌ چون‌ زنده‌ بر می‌گردیم‌، اما حالا باید انتظار جنازه‌ خواهرانم‌ را بکشم‌.

منبع :روزنامه اعتماد