یاس

یه روز یه باغبونی
یه مرد اسمونی
نهالی کا شت میون
باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم
یه روز و روز گاری
این بوته یاس من
 می مونه یادگاری
اونایی که نداشتن
از خوبیا نشونه
دیدن که خوبی یاس
باعث زشتی شونه
آدمای بی احساس
پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس
یه باغبون دیگه
شبونه یاسو برداشت
پنهون ز نا محرما
تو باغ دیگه ای کاشت
هزار ساله کو چه ها
پر میشن از عطر یاس
اما مکان اون گل
مونده هنوز ناشناس

۰سید فرید احمدی۰