ستاره ها تا به آخر شمرده نشده اند

نمایشی بی تمرین

لباسی بی پرو

ذهنی بی تامل

از نقشی که بازی می کنم نا آگاهم

فقط می دانم که از آن من است تغییر نا پذیر

مو ضوع نمایشنامه را

درست روی صحنه باید حدس بزنم

برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم

شتاب جریانی را که بر من وارد می شود به سختی

تاب می آورم

بدیهه می سازم با این که از بدیهه سازی بدم می آید

بر نا آگاهی ام در هر گام سکندری می خورم

رفتارم بوی شهر ستانی بودن می دهد

رفتار غریزی ام نشان از تازه کاری دارد

ترس از صحنه علتی است برای حقارتم

به گمانم این تحقیری ظالمانه است

واژگان و حرکات بی بازگشت

ستارگان تا به آخر شمرده نشده اند

شخصیتم مثل پالتویی است که دکمه هایش را در

حال دویدن می بندم

این هم از نتایج تاسف بار این شتابزدگی است

کاش دست کم چهارشنبه ای را بشود از پیش

تمرین کرد

پنجشنبه ای را تکرار کرد

اما وای!جمعه با نمایشنامه ای از راه می رسد که

نمی دانمش

می پرسم آیا این درست است؟

(صدایم گرفته است

چون پشت پرده نگذاشتند سینه ام را صاف

کنم)