چه سعادتی است

وقتی که برف می بارد

دانستن اینکه تن پرندگان گرم است.

«بیژن جلالی»

*اول از همه:نیلوفر فردا امتحان علوم داره الان هم روبروم نشسته و با صدای بلند درسش را می خونه در مقابل اعتراض من که میگم بره تو اتاقش اول تن صداش پایین میاد و بعد از چند لحظه دوباره اوج می گیره . یاسمین هم از بازی و نقاشی خسته شده و زده زیر آواز. اینا را نوشتم تا بگم اصلا فکرم برای نوشتن متمرکز نیست.

**گاهی اوقات آدم افکار و سؤالاتی در سرش هست که فکر می کنه اگه به دیگران بگه بهش می خندن.اما من تصمیم دارم یکی از اینها را اینجا بیان کنم :چیزی که چند ساله شبهای یلدا فکرم را مشغول کرده اینه که چرا با توجه به این که مراسم این شب و تا دیر وقت بیدار بودن، جز سنت ایرانی هاست اما فردای اون روز بچه ها باید همون ساعت همیشگی به مدرسه برند. ولی شبهای قدر به دلیل شب زنده داری دو ساعت تاخیر را برای بچه ها جایز دونستند.

به نظر من عمدی در کار هست تا ایرانی ها سنت های چند هزارساله خود را فراموش کنند.همین مساله گرانی آجیل و میوه که در ایام آخر آذر هرساله در مطبوعات به وفور در باره ش مطلب نوشته می شه همه اش بهانه هست. اگه ایرانی واقعا ایرانی باشه سنت خودش را پاس می داره .

کاش هیچ وقت یادمون نره قبل از این که مسلمان باشیم ،ایرانی بودیم و پیامبری داشتیم با رهنمود های زیبایی در مورد روابط بین انسان ها .زرتشت ،که از هر ده نفری که می شناسندش نه نفر فقط (گفتار نیک،پندار نیک،کردارنیک) را از او شنیدند.

مسیح در وبلاگ عادی ،جمله قشنگی در پایان متن های خود و کامنت هایی که برای دیگران می گذاره می نویسه(سر بلند باشید و ایرونی) .

نمی تونیم ایرانی باقی بمونیم مگر این که گذشته مون را بشناسیم.همان طور که هزارو چهار صد ساله به عنوان مسلمان ،شبهای قدر را حفظ کردیم ،محرم و صفر را همچنین،به عنوان ایرانی هم نباید بگذاریم سنت های قدیمی ما را به هر بهانه ای از بین ببرند.

***راستش را بخواهید بچه ها در عدم تمرکز من بی تقصیرند .خودم مدتیه برای نوشتن تنبل شدم .به قول یکی از دوستات وبلاگ نویس از اول هم زیاد نمی نوشتم.درسته ... برای این که هدف خاصی نداشتم جز این که مثل خیلی ها تا به حال ادامه دادم برای این که اینجا یک پل ارتباطی بین خودم و همنوعانم باشه و حالا هم به این زودی ها قصد تعطیلی این جا را ندارم. در حقیقت چیزی که بیشتر احتیاج دارم یک مرخصی اینترنتی هست تا مرخصی وبلاگی .افکارم آشفته هست می خوام از تعطیلی بین ترم استفاده کنم و افکارم را مرتب.

خیلی ازدخترای همسن و سالای من هنوز سر سفره پدرشون هستند،اما من قبل از این که یک جوون 27 ساله باشم یک مادرهستم با دو فرزند 10 و 4 ساله.مسلما بچه ها خیلی خوشحال میشن اگه مادرشون عصرها سرش را از کتاب و کامپیوتر در بیاره و به آشپزخونه بره و براشون کیک خونگی درست کنه... یادم رفته آخرین با رکی مر با درست کردم کی میل بافتنی و قلاب بافی دستم بوده ... نه.. یادم نرفته.... تا قبل از کار با اینترنت بوده.

پس جناب اینترنت من از چند روز دیگه (به منظور استفاده از بقیه اکانتم) یک مرخصی(خودم هم نمی دونم چند روزه!)می خوام.