ای داد،

تند باد،

طوفان و سیل و صاعقه هر سوی ره گشاد.

دیگر به اعتماد که باید بود؟

دیوار اعتماد فرو ربخت.

وکسوت بلند تمنّا،

بر قامت بلند توکوتاهتر نمود.

پایان آشنایی،

آغاز رنج تفرقه ای سخت دردناک

هر سوی سیل

سنگین و سهمناک

من از کدام نقطه

آغاز می کنم

طوفان و سیل و صاعقه،

اینک دریچه را

من با کدام جراَت

سوی ستاره سحری باز می کنم؟

(حمید مصدّق)

نظرات 3 + ارسال نظر
سید سروش چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:05 ق.ظ http://soroosh.blogskycom

قشنگ بود :)

مرتضی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:29 ب.ظ http://raavi.blogsky.com

سلام
ممنون میشم یک لطفی به من کنی
اونجا که تو ویرایش وبلاگت هست بجای کلمه روایتی بگئارید روایتی از فرزند آدم ممنون

مانی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:20 ب.ظ http://charand-parand.blogsky.com

بابا خیلی باحال نوشتی.
ولی نباید یه بار هم به من سر بزنی.
نمی گی من دق می کنم ؟
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد