-
چه آسان می توان از یادها رفت
جمعه 20 آذرماه سال 1383 11:56
خزان بنشست و گل با بادها رفت بهار از خاطر شمشادها رفت زیاد باغ،بوی فروردین ها هوای خرم خردادها رفت زیاد باغبانان،رنگ گلزار چو بوی نسترن،با بادها رفت تو گویی گل نه رویید و نه پژمرد چه آسان می توان از یادها رفت
-
سکوت سرشار از ناگفته هاست
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 15:51
باید رفت ... و ماندن دیگر نمی تواند!
-
دردسر
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 16:02
امان از کرم اینترنتی که نمی گذاره برم دنبال وبگردی
-
۲۸ بهار از عمرم می گذرد
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1383 16:24
چه زیبا و خوشبوست این یاس زرد چه با ناز او را نوازد صبا نماید چو پارینه شهزادگان به زرین کلاه و زمرد قبا گشوده دهان،گوید و زیبدش که بر عطر و زیبائیم مر حبا «اخوان ثالث» همه فصلها یک طرف و بهار طرف دیگر همه ماه های سال یک طرف و اردیبهشت طرف دیگر همه گلها و عطرشون یک طرف و عطر یاس طرف دیگر همه سالهای عمر یک طرف و چهارده...
-
اعتماد به نفس
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1383 18:11
خوندن «داستانک» های همشهری حسابی روی من اثر گذاشته بود تا اونجایی که یک روز تو هفته گذشته به این نتیجه رسیدم نوشتن داستانک کار سختی نیست و برای من می تونه شروع خوبی باشه،بعد از این فکر نشستم پای دستگاه و یک چیزهایی تایپ کردم و سریع کانکت شدم تا بعد از سالها اولین شاهکار ادبی ام! را در وبلاگ بگذارم اما مگر اثری از بلاگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1383 11:06
دو هفته هست که همراه با کارهای خونه،خوندن برای امتحان،بردن بچه ها به کلاس ،خریدو حتی یک بار در خواب! به فکر اینجا بودم اما فرصتی برای نشستن پای کامپیوتر نداشتم ...و حالادرسال جدید بی خیال مطالبی شدم که در دو هفته اخیر می خواستم بنویسم. مثل همیشه :سال جدید،افکار جدید و تصمیم های جدید. ازهمه دوستانی که بهم سر زدن و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفندماه سال 1382 13:17
*...هر آدمی برای خودش یک دنیاست دنیایی از تجربه ،اطلاعات.حالا این آدم هر قیافه ای داشته ،هر جا که زندگی کنه،هر اعتقادی که داشته باشه...اینها افکاری بود که تقریبا از دوازده سالگی با دیدن هر آدمی به ذهنم می رسید.از همون سن به بعد هم کلی با خودم گفتگوی ذهنی داشتم .اگر اون موقع کامپیوتر و وبلاگ وجود داشت جز جوان ترین...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 01:47
و به احساسم پلی خواهم زد... چه پلی! چه احساسی!
-
بی خیالی
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 10:10
به علت ذیق وقت! نمیشه زیاد بنویسم:کامپیوتر از همون آخرین باری که آپدیت کردم مشکل داره. من هم ناپرهیزی کردم و به کافی نت اومدم (ولی اینجا سرعت عجب خفنه!!) کاش مردها کمتر بی خیال بودند در این صورت من زودتر از این ها برای وبلاگم مطلب می نوشتم .این مطلب را پینگ می کنم که بگم من هم هستم.فعلا همین.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 17:19
حاجیه شدن مامان خانم *از دو هفته پیش که همراه با بلاگ اسکای بر گشتم قصدم این بود که هفته ای یک بار بنویسم که بیشتر از این را فر صت ندارم (و کمی هم حس مثل قدیما!) با این عنوان هم دلیل یک هفته تاخیر را خواستم بگم.وقتی که قراربود مامان خانم از مکه بر گرده از یک روز قبل آماده باش بودیم برای رفتن به تهران و فرودگاه و...
-
واقعیتهای زندگی
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 18:38
سلام بعد از این همه دوری از اینترنت و وبلاگ نویسی،واژه سلام را در اول نوشته ام بی مناسبت ندیدم .پنج روز پیش بعد از سی و پنج روز آنلاین شدم و اثری از بلاگ اسکای در نت ندیدم .نیم ساعت پیش که با بی میلی تمام اومدم متوجه شدم خلیی وقته مشکل داشته،به قول مسیح ،بلاگ اسکای من را در مرخصی تنها نگذاشته،اما من به مرخصی اینترنتی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 دیماه سال 1382 17:26
چه سعادتی است وقتی که برف می بارد دانستن اینکه تن پرندگان گرم است. «بیژن جلالی» *اول از همه:نیلوفر فردا امتحان علوم داره الان هم روبروم نشسته و با صدای بلند درسش را می خونه در مقابل اعتراض من که میگم بره تو اتاقش اول تن صداش پایین میاد و بعد از چند لحظه دوباره اوج می گیره . یاسمین هم از بازی و نقاشی خسته شده و زده زیر...
-
بر می گردم...
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 02:14
نمی دونم چرا وقتی آپدیت نکردم اینجا ثبت شده. الان که آنلاین شدم و این وضعیت را دیدم هر چه فکر کردم یادم نیومد چی شد که این طور شد! به هر حال شرمنده دوستانی هستم که اومدند اینجا و برام کامنت گذاشتند.دیروز سی آذر، کوئیز داشتم به همین دلیل ا ین چند روز فکرم برای نوشتن متمرکز نبود. برای خالی نبودن عریضه و به مناسبت اولین...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آذرماه سال 1382 01:53
-
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 15:11
*و نا جوانمردانه تر این که چند روزی هست که جریان گاز شهر کم شده و این خیلی درده که آدم تو خونه خودش از سرما بلرزه فشار گاز به قدری کم شده که تو خیلی از خونه ها مثل ما از مجموع چند بخاری فقط یکی روشن هست .اتاقها مثل یخچال سرده .این دو سه شب را داخل سالن می خوابیم .و این نو ع جدید و دسته جمعی خواب کلی باعث هیجان بچه ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 01:41
بهترین بهانه برای گذاشتن این عکس اینه که امروز دوشنبه هست!
-
دوستی شاخه گلی است مثل نیلوفر و یاس
سهشنبه 11 آذرماه سال 1382 01:57
با یک تست خودشناسی چطورید؟ اول یک قلم و کاغذ بردارید یک درخت بکشید هر طورکه می خواهید بعد به این آدرس مراجعه کنید تا در باره خود چیزهای جدید کشف کنید! درخت من شبیه اولی از سمت چپ هست.(شماها:چه خرافاتی شدی از دیروز تا حالا) (من:این چیزا نمک زندگیه) اولین عکس واقعی از پری دریایی *** آغاز عضویت پذیری بلاگ اسکای ***** هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آذرماه سال 1382 00:40
یکی از وبلاگ ها در مورد مرگ خلخالی،چند تا عکس گذاشته بود با عنوان«گهی پشت به زین و گهی ...» که به نظرم عنوان بی ربطی اومد چون این شخص را که اعدام نکردند بلکه در رختخواب دارفانی را وداع نمودند،علیرغم نظرش که بهترین مرگ را در میدان جنگ می دونست. به هر حال نظرش هر چه بود و هر چه کرد مرگ به سراغش اومد .شتریه که در خونه...
-
جایزه
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1382 11:11
وقتی که سال قمری یازده روز از سال شمسی کمتره،در عجبم که چرا امسال ماه رمضان سی روز بود سالهای قبل بیست و نه و گاهی بیست و هشت روز هم بود. اما سه شنبه شب که گوینده خبر تلویزیون با خوشحالی تمام گفت که دولت مدارس را روز پنج شنبه تعطیل اعلام کرده. حکمت سی روزه بودن ماه رمضان امسال را فهمیدم:خواستند عیش مردم با سه روز...
-
بهار و گل هایش
جمعه 30 آبانماه سال 1382 16:01
*نیلوفر و یاسمین این دوتا گلهای باغ زندگیم هستند و بالطبع دغدغه هایم.از این به بعد هر وقتی از اونا می نویسم. ************ **از سال پیش مهر ماه که روزنامه همشهری دیگه تو اینجاتوزیع نشد،همشهری خون مون حسابی پایین اومده بود.تا این که از چهار هفته پیش چشممون به جمالش روشن شد .از یکی شتیدم که این روزنامه فقط به این شهر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 07:08
از نظرات شما به این نتیجه رسیدم که قالب را دوباره عوض کنم . هر چند که خودم از شب و تاریکی خوشم میومداما خوب.... گفتم هوای این کوچولو ها را هم داشته باشم ،شاید از تاریکی بترسن! یک سوءال دارم: از نظر شما یک وبلاگ باید حاوی چه مطالبی باشه ،اگه کمی تغییر تو نوشته هام بدم و هراز گاهی از دغدغه هام بنویسم بازم اینجا سر...
-
شنبه!
شنبه 24 آبانماه سال 1382 14:37
*قالب جدید چطوره؟ تا وقتی دوستای گلی مثل لطیفه خانم باشن ،آدم تنبلی مثل من همچنان سعی می کنه طراحی قالب را یاد نگیره.البته من تنبل نیستم .مثل همه سعی می کنم از «شنبه» کار جدیدی را شروع کنم،فقط نمی دونم چرا هر هفته تا به خودم میام می بینم که دو سه روز از شنبه گذشته.(امروز که شنبه نیست؟!) **وبلاگ انگوری را از همون اوایل...
-
دوست داشتن افراطی
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 16:08
خداوندا ما را از شّر کسانی که دوستمان دارند محفوظ بدار بعد از اینکه این جمله را تو یکی از کتابهای «بوبن» خوندم لحظاتی تامل کردم و یادم اومد که در بعضی از دعاها خوندیم که: خدایا ما را از شر دشمنان محفوظ بدار.اما در جمله بوبن یک دنیا معنی هست .اگه دشمن را یک فرد در نظر بگیریم (نه دشمنان مملکت و...)به واسطه دلایل خاص...
-
گزارشگر و عکاس یکروزه
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 12:20
اگر من جز هیأت تحریریه یک نشریه بودم مطمئنم که اولین ماه رمضان از کار اخراج می شدم .برای اینکه تو این ایام از ظهر به بعد به خاطر گرسنگی و کم خوابی حوصله هیچ کاری را ندارم.دیگه نوشتن جای خود داره و اگه فلسفه این ماه این باشه که حال گرسنه ها را درک کنیم ، مسلماً همه اونایی که روزه هستند متوجه حال این افراد شدند. آخه با...
-
جمعه
پنجشنبه 15 آبانماه سال 1382 16:39
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آبانماه سال 1382 23:42
توجه! توجه! این نوشته را به دقت بخوانید زیرا مرگ و زندگی شما به آن وابسته است: دختر علیل ۱۴ سالهای از هر دو دست و دو پا فلج بود. آدرس این وبلاگ را برای ۱۴ نفر ایمیل زد، بعد از ۱۴ روز شفا یافت و امسال با تیم ملی ژیمناستیک در رشته پرش با خرک از روی دارحلقه در المپیک شرکت میکند. مرد ثروتمندی این وبلاگ را دید و به آن...
-
ملال و نیاز
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1382 07:41
سلام حال همه ما خوبست ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند همچنین ملالی نیست جز کم شدن اعتیاد به اینترنت و خوندن وبلاگ ها و وبگردی و در مقابل احساس نیاز شدید برای رسیدن به زندگی و انجام کارهایی که به خاطر اینترنت نمی شد به آنها رسید مثل مطالعه کتابهای« کریستین بوبن». طفلی ها...
-
ستاره ها تا به آخر شمرده نشده اند
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1382 12:17
نمایشی بی تمرین لباسی بی پرو ذهنی بی تامل از نقشی که بازی می کنم نا آگاهم فقط می دانم که از آن من است تغییر نا پذیر مو ضوع نمایشنامه را درست روی صحنه باید حدس بزنم برای افتخار زندگی هنوز آماده نیستم شتاب جریانی را که بر من وارد می شود به سختی تاب می آورم بدیهه می سازم با این که از بدیهه سازی بدم می آید بر نا آگاهی ام...
-
عصر دلگیر پنج شنبه
جمعه 25 مهرماه سال 1382 03:49
صبح پنج شنبه بعد از بیدار شدن و رسیدن به کارها به شبکه وصل می شی بعد از خوندن چند وبلاگ و چند سایت خبری یک ایده جدید به ذهنت می رسه .اونها را تایپ می کنی اما وقتی که میای کانکت بشی می بینی مودم شماره نمی گیره به isp که زنگ می زنی می بینی اشکال از خط تلفن اونهاست تا بعد ازظهر چند بار دیگه میای کانکت بشی تا مطلبی را که...
-
روزهای زندگی،اداره پست و باقی قضایا
دوشنبه 21 مهرماه سال 1382 00:37
*یک مطلبی را چند سال پیش خوندم در باره ارزش روزای عمر به این مضمون که: ارزش یک ماه را مدیر مسؤل یک ماهنامه می دونه، ارزش یک هفته را مدیر مسؤل یک هفته نامه و ارزش یک روز را مدیر مسؤل یک روزنامه.حالا این می تونه حکابت وبلاگ نویسا باشه، هر چند اکثر ما تعهد ندادیم که هر روز بنویسیم، اما قدر روزهایی را که می گذره،خوب می...