شادی و غم



شادی شما غم شماست که نقاب افکنده باشد.هما ن چاهی که سر چشمه خنده های شماست چه بسا از اشک شما مالامال شود.

هر چه غم عمیق تر در وجودتان رسوخ می کند شادی بیشتری را می توانید در خود بگنجانید .جامی که شرابتان در آن می گنجد،همان جامی نیست که در کوره کوزه گران گداخته بود؟وعددی که روحتان را می نوازد،خود همان چوبی نیست که چاقویش تهی درون کرده بود؟

وقتی شادمان هستید عمیقا قلبتان را بکاوید در خواهید یافت فقط آنچه غصه دارتان کرده بود شادمانیتان بخشیده است.

وقتی هم غمگین هستید بار دیگر به قلبتان رجوع کنید خواهید دید ،در حقیقت بر آن می گریید که شادیتان بوده است بعضی از شما می گویند:شادی عظیم تر از غم است و بعضی دیگر نه هرگز،غم عظیم تر است.

ولی من به شما می گویم ،از هم جدا ناپذیرند.با هم به سراغتان می آیند و چون یکی بر سفره با شما می نشیند،یادتان باشد که آن یکی دیگر به خواب رفته است.

در واقع میان غم و شادی، چون کفه های ترازو در نوسانید .فقط هنگامی که کفه ها خالی است،بی حرکت و در حال تعادل هستید.

وقتی صاحب گنج از جایتان بر می داردتا زر و سیمش را وزن کند،نا چار غم و شادیتان بالا و پایین می رود.
«جبران خلیل جبران»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد