هزار سال

خجالت کشیده ایم که بگوییم

دوست

دوست داشتن

دوستت دارم

«م-روان شید»

             

فارسی را پاس بداریم

*این چند روز که نبودم دلیلش اینه داشتم روی یک طر حانه کار می کردم. مبصرم هم سوخته بود .

راستی اشتراک اینترنت من بدون وکیل هست برای شما چه طور؟

هنوز یک نمادینه نساختم.فردا باید چند تا عکس پویش کنم. امشب به تلافی این چند روز که نبودم می خوام به چند تا محله سر بزنم......

آره... حالم خوبه.اگه جمله های بالا یه جوریه به خاطر اینه که می خواستم فارسی را پاس بدارم.

این روزا سرگرم یادگیری front pageهستم. یک کتاب آموزشی هم گرفتم.تو مقدمه برای عدم استفاده از واژه های بیگانه برای بیشتر اصطلاحات کامپیوتری معادل فارسی گذاشته بود که از بعضی شون تو جملات بالا استفاده کردم.مثل: طرحانه=پروژه / مبصر=مانیتور / وکیل=پروکسی / نمادینه=لوگو / پویش=اسکن / محله=سایت.........

نمی دونم با این کار قصد دارند خودشون را مسخره کنند یا مردم را؟

آخه کی میادبه مانیتور بگه مبصر.آدم یاد مبصر کلاس می افته.

به خاطر همین اصطلاحات عجیب غریب دارم از خوندن کتاب منصرف میشم می خوام کتاب 2000 را بگیرم .لطفا هر کی می دونه به من بگه front page2002با2000 خیلی تفاوت داره؟(مردم پیشرفت می کنند من پس رفت )

**یک سایت جالب برای خانمها،از آشپزی و خانه داری و کاردستی و.... گرفته تا باغبانی .این جا کلیک کنید.

 

نام کوچک من

                


تا به حال شده یک مدت طولانی به اسمتون و معنی اون فکر کنید،روی کاغذ چندین بار بنویسیدش و بار ها و بار ها زیر لب تکرارش کنید تا به حدی که حسی شبیه بیگانگی نسبت به خود بهتون دست بده.

برای من این مورد زیاد پیش اومده.

تقریبا ده ساله بودم که فهمیدم مادرم قصد داشته موقع تولدم یکی از چند تا اسمس را که در نظر داشته برام انتخاب کنه اما نام من را مادر بزرگ انتخاب می کنه.از وقتی این قضیه را فهمیدم هیچ وقت از اسمم خوشم نیومد. فکر می کردم آدمایی که اسامی خاص(که کمتر تکراری هستند) را دارند همیشه و همه جا سرشناس هستند.تصورم این بود که اگه یکی از اون اسامی که مادرم می خواست دو من بذاره، را داشتم حتما شخصیتم هم چیزی غیر از این بود مثلا به جای یک دختر  یک دختر سر و زبان دار بودم.

تو همون سن ده دوازده سالگی بودم که می خواستند شناسنامه های ما بچه های طاغوتی! را که مزین به نقش شیر و خورشید بود را عوض کنند من هم با هزار خواهش و التماس از بابام خواستم وقتی میره ثبت احوال اسمم را عوض کنه .(انگار بقالی هست )وقتی که راضی شد گفت چی میخوای بذاری؟ گفتم «بهار». خلاصه این که بابام قبول کرد اما ثبت احوال نه.چند سال بعد هم که یادم نیست به چه علتی دوباره شناسنامه ها را تعویض می کردند که این دفعه خودم رفتم که گفتند ما اسامی زشت را عوض می کنیم اسم شما که مشکلی نداره.و این طور شد که من مجبور شدم نام کوچکم را هر چند که هنوز هم دوستش ندارم را قبول کنم و باهاش کنار بیام.

وقتی هم که وارد دنیای مجازی شدم اسمی را که 15 سال تو ذهنم بود را برای خودم انتخاب کردم تا آرزو به دل از دنیا نرم.