کی از نویسنده وبلاگ بوته سرخ غروب خبر داره؟
آخرین بار بر اثر شرمندگی تصمیم گرفته بود بره لب ساحل و خودش را تو دل دریا گم کنه،نوشته که جرات این کار را ندارم.
ولی من می ترسم دل به دریا زده باشه و خودش را گم و گور کرده باشه،آخه 18 روزه ازش خبری نیست.
تو که زدی دل مثل آینه ام را شکستی
فکر کردی همه قطعات شکسته را دور می ریزم
و فقط یک قاب خالی میمونه
نه ......
همه قطعه ها را کنار هم گذاشتم
فقط یک قطعه را که خیلی خرد شده بود
دور ریختم.....
وقتی دوباره به آینه دلم نگاه کردم
همه چیز سر جاش بود
امّا دیگه تو را ندیدم
فهمیدم تصویرت تو اون قطعه خرد شده بود که .....