گفت و گو

      

شیر پنجه اش را نشان داد و گفت:«این کتیبه قدرت است» مار همان لحظه از دام پوست کهنه اش خارج شد و پاسخ داد:«این کتیبه جاودانگی است»

پوست شیر کف اتاق پهن شده بودو پوست مار روی دیوار.

شکارچی پیر بر روی صندلی راحتی به گفت و گوی آن دو می خندیدو کسی در اتاق نبود.








   

دختران افغان

بهشت کجاست ؟
اینکه اهل کجا باشی و بابات چیکاره باشه
مرد باشی یا زن
سیر باشی یا گرسنه
خلاصه ؛ چی باشی و کی باشی و اهل کجا باشی
معنی بهشت برات فرق میکنه
بهشت آمریکائیا و اروپائیا
با بهشت افریقائیا و افغانیا
خیلی فرق داره !
خیلی !!
***
ای خدا چی میشه صبح که از خواب پا میشیم
هر روز بهمون نگن :
پسر همسایه
دختر فامیل
پدر فلانی
اون زنه که شوهرش تازه مرده
دیشب که ما خواب بودیم اینا مردن !
نمی دونی چقدر دوست دارم
صبح که از خواب پا میشم
در باره ترافیک خیابونا یه چیزی بشنوم
ترافیک شلوغ درسته حال آدمو میگیره
اما نشونه ی زندگیه
نشونه ی اینه که همه دنبال زندگین
من عاشق این جور اخبارم
این که صبح از خواب بیدار شدم
پیچ رادیو رو بپیچونم
با لهجه غلیظ افقانی بشنوم :

امروز روز جهانی هواشناسیه
و ما هوای بارانی برای افغانستان پیش بینی میکنیم
سینماهای کابل سانس فوق العاده شب دارن
بعدشم یه آگهی تبلیغاتی تو این مایه ها :
امشب در رستوران کابل برگر
منتظر همه شما هستیم
چون به تعداد دخترا و پسرای کابل
پیتزا و همبر گر درست کرده ایم
{رستوران کابل برگر ؛
در هیچ جای دنیا شعبه ای ندارد }

اینهایی که خوندید،قسمتی از آرزوی دختران افغان است.آرزوهایی که از بس کوچیکه تو خیل آرزوهاشون گم می شه«آهای ؛کسی پیدا میشه یه آرزوی کوچیک به من قرض بده
آخه من آرزوهامو گم کردم »
برای خوندن متن کامل اینجا کلیک کنید.

دیروز یا امروز

دیروز می گذشتم از گذر زمان امروز

چیزی ندیدم جز وحشت،درد،سیاهی،بی داد

چیزی ندیدم جز ناله و فریا د و آه

چیزی ندیدم جز گریه آن کودک مظلوم،مادر تنها،مرد غمگین

شاخه خشکیده و سرهایی بر دار

دستها سرد،پرنده خاموش،آب بی جریان،دریا بی رنگ،قلبها بی روح و پر زنیرنگ

و

امروز گذشتم از گذر زمان دیروز

و اما دیروز،ای کاش من در دیروز متولد شده بودم

چرا که چیزی ندیدم جز آرامش،مهربانی

چیزی ندیدم جز عطر یاس،محبت

سجاده ها پر از مناجات،شبها پر از آواز

حافظ و قصه های پدر بزرگ

عشقهای پاک بر سر دیوار هر باغ

دستهای عاشقی که گل می دادبی ریا،بی رنگ،بی نیرنگ

مادری که می ماند و پدری که محکم بود مثل کوه

و قلبها پر از صفا و یکرنگی

پس ای کاش من دیروز هرگز نمی گذشتم از گذر زمان امروز

ای کاش امروز و هر روز می ماندم در گذر زمان دیروز،سالهای عشق و یکرنگی

ای کاش می شد ماند در دیروز

ولی نه ، ای کاش می شد امروز را مثل دیروز کرد

و ای کاش...